loading...
سيمولاتور
سينا بازدید : 40 یکشنبه 16 تیر 1392 نظرات (0)

با سلام خدمت دوستاي گلم 

من فاديام مدير وبلاگ لطفا برام نظر بذاريد انتقادات و پيشنهاداتتون واقعا خوشحالم ميكنه  

واز جون و دل پذيراي نظراتتون هستم

لطفا نظر بديد

  اگه اهنگ يا مطلبي كه خواستيد تو بخش نظرات بنويسيد مطمئن باشيد اگه امكانش باشه حتما واستون ميذارم  

نظرم يادتون نره دوستتون دارم دل شکسته 

سينا بازدید : 46 سه شنبه 18 تیر 1392 نظرات (0)

مشترک گرامی ، حرکت زشت شما را در حمام دید

هیچکس تنها نیست ( همراه اول  

.... 

غضنفر دفتر ازدواج میزنه تبلیغ میکنه : با هر ازدواج دائم یک ازدواج موقت هدیه بگیرید

. . . .

دعای غضنفر : خدایا تا زنده ایم ما را از دنیا نبر!!!

. . .

به یارو میگن شیعه هستی یا سنی ؟ میگه به حضرت عباس ما عشایریم.

. . .

 يه تركه مست ميكنه ميگه ولم كنيد ميخوام شورت ننمو در بيارم... ميگن چرا شورت ننتو ؟؟؟ ميگه اخه  شورت ننه ام پامه كشش كمرمو اذيت ميكنه

...... . . .

یه ضرب المثل قدیمی هست که میگه : (Life is too short.) پس دستتو از تو شرتت دربیار و اینقدر با زندگیت بازی نکن!

. . .

به ترکه ميگن چرا جورابات يه لنگش آبي يكي قرمز ؟ ميگه والا نميدونم بدبختي اينه كه يه جفت ديگه هم تو خونه دارم همين طوري

. . .

واحد نظرسنجي صدا و سيما: "نظر شما راجع به پيشنهاد زليخا چيست؟" 1.زود بود 2.دير بود 3.به موقع بود 4.کاش جاي يوسف بودم!!

. . .

نصيحت يه ترك به فرزندش :درس نخوني هيچ اني نميشي درس بخون تا ي گوهي بشي پس فردا دستت به ي مسترابي بند شه ي چس حقوقي بذارن كف دستت محتاج گوز مردم نشي

سينا بازدید : 65 سه شنبه 18 تیر 1392 نظرات (0)

دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده

سواد داری؟ (چه ربطی داشت؟؟!!!)

نوچ نوچ

بی سوادی؟

نوچ نوچ

پس تو خر من هستی!!!!!!!!!!! !

و به این ترتیب ما بزررگ شدیم به صورت اسکول وار!

این یکیش خیلی خارجیه:

آن مان نباران

دو دو اسکاچی

آنی مانی کلاچی!!!!

چه چیزایی میخونیم آآآآ یعنی چی آخه؟!

۱۰ ۲۰ سه پونزده هزار و شصت و شونزده هرکی می گه ۱۶ نیست!!!!

۱۷ ۱۸ ۱۹ ۲۰

مغزه داشتیم ما؟؟؟!!!

سينا بازدید : 24 سه شنبه 18 تیر 1392 نظرات (0)

نهنگ ، نهنگ خواهش من از لپ تاپم وقتی هنگ می کنه و به پرت پرت میفته !

. . .

به داداشم گفتم لپتاپمو بده ! دو متر کلن از هم فاصله داشتیم دیدیم نه میتونه پرت کنه نه میتونه سُر بده ! آخرش گذاشتش روی یه پتو گفت بکِش از اون ور یه همچین ادمهای لارجـــی هستیــــم مــــا

. . . .

مسافر اول : تاسکی تاسکی واسا سوار شم مسافر دوم : خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ مسافر اول : زهر مار به چی میخندی !؟ مسافر دوم : عزیزم تاسکی یعنی چی !؟ این که تاسکی نیست مسافر اول : خو پ چیه !؟ مسافر دوم : این شصخیه نه تاسکی !

. . . .

اعتراف می کنم به این سن که رسیدم هنوز وقتی میخوام از در خونه برم بیرون اگه جورابم سوراخ باشه عوضش می کنم با این فکر که اگر تصادف کردم و آمبولانس اومد و منو گذاشتن رو برانکارد و مردم دورم جمع شدن سوراخ جورابم ضایع نباشه

… . . . .

طریقه روانی کردن دخترا با دو حرکت : ازشون عکس بگیرید عکس رو بهشون نشون ندید !

. . .

من بچه بودم آرزو داشتم مادربزرگم بزاره دستگیره چرخ خیاطیش رو یه دور بچرخونم ! یه همچین آدمی قانعی بودم من !!!

. . . .

از غضنفر میپرسن ۱۰تا جوجه داریم گربه ۶تاشونو میخوره ، چند تا باقی میمونه ؟ غضنفر میگه اون دیگه جاشونو یاد گرفته میاد بقیشونم میخوره !

. . .

یه ماشین لباسشویى داریم انقدر تکون میخوره که بنده ى خدا همزمان هم لباس میشوره هم تو خونه قدم میزنه

. . .

تو فکرم یه نمایشگاه بزنم و نقاشی هایی که موقع درس خوندن واسه کنکور کشیدم رو به نمایش بزارم !

. . .

سينا بازدید : 29 دوشنبه 17 تیر 1392 نظرات (0)

به ترکه میگن به " ریدن " جمله بساز میگه : نابرده رنج گنج ریدن برات

. . .

ترکه شب اول عروسی میگوزه میگه خدا به خیر کنه فشار زندگی شروع شد

. . .

به ترکه میگن از الودگی تهران چه خبر ؟میگه بی ناموسی بیداد میکنه مردها سوتین زنها رو نصف کردن گذاشتن رو دهانشو

. . .

خوب نیست آدم دارایی هاشو به رخ بکشه ولی داداشم اینا یه همسایه دارن که باجناقش یه پراید داره … بعله یه همچین خونواده ی مایه داری هستیم ما !

. . .

فحشهای جدید: از جلوی چشمام خفه شو، با من گوه نخور، وقتی با من حرف می زنی دهنت رو ببند، ریدم تو اون کلاهی که می خواهی سر من بذاری، خودت گیر عجب آدم خری افتادی، گردن درازی می کنی زبون کلفت؟

. . .

حیف نون سوار موتور بوده، نامزدش رو هم ترک موتور سوار کرده بوده. دختره می گه: چشمات مال منه، قلبت مال منه، عشقت مال منه... یه دفعه حیف نون توقف می کنه، دختره رو پیاده می کنه، می گه: اگه بخوای همین جوری پیش بری حتماً می گی این موتور هم مال توه! .

. .

سينا بازدید : 43 یکشنبه 16 تیر 1392 نظرات (0)

اعتراف میکنم راهنمایی که بودم به شدت جو گیر بودم، همسایگیمون یه خانومه بود که تازه از شوهرش طلاق گرفته بود، شوهره هم هر روز میومد و جلو در خونش سر و صدا راه مینداخت، خیلی دلم واسه خانومه میسوخت. یه روز که طرف اومده بود عربده کشی، تصمیم گرفتم که برم و جلوش در بیام. رفتم تو کوچه و گفتم آهای چیکارش داری؟ یارو یه نگاه بهم انداخت و یه پوزخندی زد و به کارش ادمه داد، منم سه پیچش شدم، وقتی دید من بیخیالش نمیشم گفت اصلا تو چیکارشی؟ منم جوگیر، گفتم لعنتی زنمه!!

سوار اتوبوس شدم، رفتم تو، قسمت آقایون پیش یه آقایی نشستم و از خستگی خوابم برد، نزدیک مقصد دیدم زانوم درد میکنه فهمیدم آقایه کناری 3-2 بار با کیفش کوبیده تو پام تا بیدارم کنه چون میخواست پیاده بشه و من جلوش رو گرفته بودم، خیلی شاکی نگاش کردم، راننده هم بالا سرم بود. آقاهه گفت : ببخشید خانم 5 بار صداتون کردم نشنیدین، ترسیدیم. اعتراف میکنم برای اینکه ضایع نشم که مثل خرس خواب بودم وانمود کردم که کَر هستم و با زبون کر و لالی و طلبکارانه عصبانیتم رو نشون دادم، مرد بیچاره اینقدررررر ناراحت شده بود 10 دفعه با دست و ایما و اشاره از من معذرت خواهی میکرد!!

تو عروسی نشسته بودم یه بچه 3 ، 4 ساله اومد یک هسته هلو داد بهم، منم نازش کردم هسته رو گرفتم انداختم زیر میز، چند ثانیه بعد دیدم دوباره آوردش، این دفعه پرتش کردم یه جای دور دیدم دوباره آورد!! می خواستم این بار خیلی دور بندازمش که بغل دستیم بهم گفت آقا این بچس سگ نیست! طرف بابای بچه بود!!

با کلی شوق و ذوق رفتم خونه، می گم پدر جان استادمون گفت بین همه ی کلاس ها، من بالاترین نمره رو گرفتم. می گه: ببین دیگه بقیه چقدر خنگن..

به مامانم می‌گم می‌خوام یه خونه جدا بگیرم و مستقل بشم؛ می‌گه برو... برو مستقل شو... برو ایدز بگیر.......!!!

و یك تجربه دردناك كه برا خودم اتفاق افتاده هیچ وقت به رنگ قرمز و آبی رنگ شیر توالت اعتماد نكن!!!!!!!!!

اعتراف می‌کنم بچه که بودم شبا پیش خواهرم میخوابیدم وسطای شب که مطمئن میشدم که خوابش سنگین شده دستشو می‌کردم تو دماغم!!

اعترافِ عموم: روز تولد 19سالگیم خودم یادم نبود، اومدم خونه دیدم در قفله چراغ ها هم خاموشه، یه باد گنده ای ول دادم وسط خونه كه انقد صداش بلند بود خودم جا خوردم، بعد چراغ ها رو كه روشن كردم دیدم دوستام وسط سالن با كلاه بوقی و برف شادی افتادن كف سالن هی میخندن بعد یكسری هم سرخ شدن میگن تولد تولدِت مبارك... كیكم از دست یكی از دوستام افتاد وسط سالن، خلاصه شب به یاد ماندنی شد!!

 عتراف میکنم تا سنه 13-12 سالگی تحت تاثیر حرفای مادربزرگم که خیلی تو قید و بند حجاب بود با روسری می‌شستم جلوی تلویزیون مخصوصا از ایرج طهماسب خیلی خجالت میکشیدم. زیاد میخندید فکر میکردم بهم نظر داره!

! اعتراف میکنم بچه که بودم همیشه دلم میخواس یه جوری داداش کوچیکمو سر به نیس کنم! رفتم بقالی مرگ موش بگیرم آقاهه که میدونس چه فسقل مشنگیم بجاش آرد بهم داد منم ریختم تو قابلمه نهار! سر سفره وقتی همه شروع کردن به خوردن یهو گریه‌ام گرفت! با چشای خیس تا ته غذامو خوردم ک همه با هم بمیریم!!

احمقانه ترین کار زندگیم این بود که سعی کردم مفهوم ای دی اس ال رو برا مادربزرگم توضیح بدم!!

اعتراف می کنم یه بار از مسیری پیاده داشتم می رفتم خونه دوستم، رسیدم سر کوچشون دیدم ورود ممنوعه. رفتم از یه چهارراه بالاتر دور زدم از سر کوچشون وارد شدم!

اعتراف میکنم نصفه شبی وسط کویر چادر زدیم بهم گفت به آسمون نگاه کن ببین چی می بینی؟ گفتم یه آسمون ستاره گفت خوب یعنی چی؟ من که نمیخواستم کم بیارم گفتم از چه جهتی؟ فلسفی، نجوم یا علمی؟ گفت احمق جان چادرمون و دزدیدن!!!!

داشتم به همسرم اس ام اس میدادم که عروسک خوشگله من کجاست؟ اشتباهی به بابام دادم. جواب داد من چه میدونم خرسه گنده؟ الان بچت باید عروسک بازی کنه!!!!!!!!

اعتراف یكی از دوستان : مامان بزرگ خدا بیامرز ما تو 95 سالگی فوت کرد .صبح روزی که مامان بزرگم فوت کرده بود همه دور جنازش نشسته بودیم و همه داشتن گریه میکردن.. جمعیتم زیاد بود ... منو داداشمم تو بغل هم داشتیم گریه میکردیم .... اشک فراوون بود و خلاصه جو گریه بود ... یهو دختر خالم که تازه رسیده بود اومد تو حیاط و با جدیت داد کشید : مامان بزرگ زود رفتی ... یهو کل خونه رفت رو هوا ...حالا خندمون قطع نمیشد

اعتراف میکنم سوم دبستان که بودم یه روز معلممون مدرسه نیومد منم ظهرش رفتم در خونشون که یه کوچه بالاتر از ما بود تکلیف شبمو ازش گرفتم

. اعتراف میکنم بچه که بودم..جو گیر بودم نماز بخونم....بعد چادر گل منگولیمو میذاشتم مهرم میذاشتم رو به قبله وا میستادم شروع میکردم به نماز خوندن...اما جای سوره ها شعر کلاه قرمزیو می خوندم....>>>آقای راننده...آقای راننده...یالا بزن توو دنده...!!

اعتراف میکنم به عنوان 1 مهندس میخواستم دیوار رو سوراخ کنم، شک داشتم که از زیر جایی که میخوام سوراخ کنم سیم برق رد شده باشه، واسه اینکه برق نگیرتم فیوز رو قطع کردم، تازه وقتی دیدم دریل کار نمیکنه کلی غصه خوردم که دریل سوخت!!

اعتراف میكنم بچه كه بودم با دختر و پسر خاله هام لباس كهنه میپوشیدیم میرفتیم گدایی با درامدش بستنی میگرفتیم كه همسایمون مارو لو داد و كتك خوردیم!!

نظر يادت نره!!عینک 

سينا بازدید : 32 یکشنبه 16 تیر 1392 نظرات (0)

آیا تاکنون درباره هتل هایی شنیده اید که به محل هایی برای تردد ارواح سرگردان مشهور شده اند. خبرگزاری رویترز فهرستی از ۱۰ هتلی را در سراسر جهان ارائه کرده است که چنین شهرتی دارند. البته درج این گزارش به معنی تأیید این ادعاها نیست.

هتل لانگهام در لندن: این هتل ۵ ستاره که در منطقه شیک West End واقع شده، زمانی محل سکونت افراد مشهوری همچون مارک تواین بوده است. اما شهرت اصلی این هتل به دلیل حضور برخی ساکنان غیر عادی آن است که نخستین بار توسط خبرنگاران BBC پس از جنگ جهانی دوم رویت شدند. این خبرنگاران ادعا می کردند که روح ناپلئون و یک شاهزاده آلمانی را در این هتل دیده اند که در اثر سقوط از پنجره طبقه چهارم هتل جان خود را از دست داده بود. گفته می شود اتاق شماره ۳۳۳ این هتل محلی است که ارواح علاقه زیادی به تجمع در آن دارند.

هتل راسل واقع در سیدنی استرالیا: گفته می شود این هتل تاریخی در کنار اسکله Circular واقع در سیدنی محل سکونت روح یک ملوان قدیمی مربوط به صدها سال پیش است. مسافرانی که درون اتاق شماره ۸ این هتل سکونت کرده اند، ماجراهایی از مشاهده این ملوان را در حالی که از پشت پرده ها به آن ها نگاه می کرد و درون راهروها سرگردان بود، تعریف کرده اند. طبق ادعای آنان، ملوان در نهایت درون لایه ای از غبار و مه ناپدید می شد.

هتل دل کورونادو واقع در سان دیه گوی آمریکا: این هتل مجلل نیز که در فضایی به مساحت ۱۱۲ هزار مترمربع در خطوط ساحلی پاسیفیک در سان دیه گوی کالیفرنیا واقع شده است، در مرکز یک پرونده اسرار آمیز قتل قرار دارد. از سال ۱۸۹۲ که جنازه یکی از مهمانان هتل به نام «کیت مورگان» روی پله های هتل یافت شد، ساکنان و مسافران هتل دائم از وجود سروصداهای عجیب و حس مشاهده شبح های مه آلود شکایت می کنند. بازدید کنندگان خرافاتی هتل نیز از اقامت در اتاق مسافر به قتل رسیده پرهیز می کنند.

هتل «فیرمونت بانف» واقع در «بانف اسپرینگز» آلبرتای کانادا: روح ساکن این هتل فوق العاده خوش منظره که در کوهستان «راکی» واقع شده است، یکی از کارمندان سابق هتل است. این پیشخدمت که در سال ۱۹۶۷ پس از بازنشستگی فوت کرد، تاکنون بارها بنا به ادعای مسافران و پرسنل هتل با یونیفرم کامل هتل بر تن مشاهده شده است، گویی قصد کمک به مسافران را دارد. یک عروس جوان نیز که در روز عروسی اش در هتل درگذشت، در محوطه هتل رویت شده است.

هتل «بالیگالی کاسل» در ایرلند شمالی: قلعه «بالیگالی» که در سال ۱۶۵۲ ساخته شده بود، بعدها تبدیل به یک هتل شد و بانوی سابق قلعه ظاهرا تمایلی به ترک محل سکونت خود نداشته است و با ضربه زدن به در اتاق ها همچنان زمینه رعب و وحشت ساکنان را فراهم می کند. وی پس از این که همسرش درون اتاق حبسش کرده بود تا از گرسنگی بمیرد، در اثر سقوط از پنجره اتاق جان خود را از دست داد.

هتل «هالیوود روزولت» واقع در آمریکا: در شماری از اتاق های این هتل که محل برگزاری اولین دور رقابت های Academy awards در سال ۱۹۲۹ بود، اثر دست برخی از ستارگان هالیوود درون سیمان وجود دارد. اما ارتباط این هتل با ستارگان هالیوود به همین جا ختم نمی شود و برخی مسافران ادعا کرده اند که روح افرادی چون مریلین مونرو را که از جمله ساکنان دائمی و مشهور هتل بود، مشاهده کرده اند.

هتل ال کانونتو واقع در پورتوریکو: این ساختمان که زمانی محل سکونت بیوه یک سرباز دوران جنگ بود، در دهه ۱۹۶۰ به یک هتل تبدیل شد. مسافران شنیدن صداهای عجیب و غریب را در این هتل گزارش کرده اند ، برخی نیز می گویند اگر شب ها دیر بخوابند، توسط روح بیوه ای که در گذشته ساکن ساختمان بوده است، بیدار می شوند!

هتل بورچیانتی واقع در فلورانس ایتالیا: این هتل که پاتوق هنرمندان، موسیقی دانان و سیاستمداران در اواسط قرن بیستم بوده است، درگیر شایعاتی مبنی بر مشاهده ارواح مانند شبح کودکی که در راهروها بالا و پایین می پرد و یا زنی اسرارآمیز که در حالت نشسته روی یک صندلی دائم بافتنی می بافد، است. حتی برخی مسافران ادعا کرده اند که در مقاطعی یک نفس سرد را در کنار خود حس کرده اند.

هتل استانلی در کلرادوی آمریکا: این هتل که در سال ۱۹۰۹ افتتاح شد، چشم اندازی بسیار زیبا از کوهستان «راکی» برای ساکنان خود ارائه می کند. این هتل بیشتر به دلیل این که محل فیلم برداری شماری از فیلم های ترسناک کلاسیک بوده است، شهرت دارد. استفان کینگ، نیز درباره این هتل رمانی دارد با این مضمون که در زمان اقامت درون آن، چمدانش به نحو مرموزی ظرف چند دقیقه پس از ترک اتاق، باز و تمام وسایل آن چیده شد. ساکنان هتل همچنین ادعا کرده اند که هنگام شب صدای کودکانی را حین بازی می شنوند و گفته می شود که شبح زنی که درون زیرزمین از سرما یخ زد، در راهروها دیده می شود.

هتل، «گراند هیات» واقع در تایپه تایوان: این هتل مجلل که در مرکز منطقه خرید و تجاری تایپه واقع شده است، به دلیل ارواح محلی اش شهرت دارد. طبق برخی شایعات این هتل در محل سابق یک زندان سیاسی زمان جنگ ساخته شده است، جایی که بسیاری از زندانیان اعدام شدند و اکنون ادعا می شود که ارواح آنان از آن زمان درون هتل در تردد هستند.

نظر يادت نره 

سينا بازدید : 32 یکشنبه 16 تیر 1392 نظرات (0)

هیولای نامرئی این داستان عجیب ماجرای دختری است که گاهگاه از فرو رفتن دندانهای یک موجود نامرئی در بدنش ، وحشتزده می شد و داد و فریاد میکرد . حتی زمانیکه پلیس به کمکش شتافت باز هم به فریاد زدن ادامه داد . هیچکس نمیدانست این موجود ناشناخته که دندان های خود را در بدن این دختر بیچاره فرو می کند ، چیست ؟و تا به امروز نیز کسی موفق به شناسایی آن نشده است . در شب دهم ماه مه 1951 که شب آرام و گرمی بود ، پلیس این دختر را که دچار هیجانات شدید عصبی شده بود ، به مرکز فرماندهی کل اورد . پزشک مخصوص او را تحت معایناتی قرار داد و سپس در حالیکه غرغر می کرد ، کلاهش را روی سرش جابجا کرد و با اوقات تلخی گفت : این درست و منطقی نیست که برای معاینه یک دختر مصروع نصف شب مرا از رختخواب بیرون کشیده اید . شهرداری مانیل چیزی نگفت و با حیرت به پزشک عصبانی و دخترک بیچاره که فریاد می زد ، نگاه می کرد . تاول هایی که در محل دندان گرفتگی بود ، روی بازویش دیده می شد . آیا این امکان وجود داشت که در موقع بروز حمله عصبی خودش بازویش را گاز گرفته باشد ؟ و یا اینکه همانطور که ادعا می کرد موجودی نامرئی او را در اتاق دربسته اش وحشیانه مورد حمله قرار می داد ؟ هر چه که بود ، این مورد خاص آنقدر عجیب بود که آنها را وادار کرد تا پزشک را نیمه شب به آنجا بکشانند . شبیه همین اتفاق برای دختر 17 ساله ای بنام کلاریتا ولانوا (Clarita Villaneuva) رخ داد . حالات این دختر بقدری حیرات انگیز بود که مأمورین ، رئیس پلیس را فراخواندند و او به نوبه خود پزک مخصوص را بر بالین دختر حاظر کرد . و سپس هر دو به زندان رفتند تا علت آنهمه شلوغی و جنجال را پیدا کنند . پلیس این دختر را که از آوارگان جنگ بود و در خیابانهای شهر مانیل سرگردان شده بود و عده ای دورش جمع شده بودند ، را پیدا کرد . این دختر مدعی بود که توسط یک موجود نامرئی مورد حمله قرار گرفته است . ناظرین این صحنه که اغلب آنها از میخانه های اطراف بیرون آمده بودند ، او را مسخره می کردند و وانمود میکردند که او دیوانه است . به هر حال هر چه که بود ، پلیس قضاوت را به عهده متخصصین گذاشت . آنها دختر را در حالیکه سعی داشت خودش را از دست آنها خلاص کند ، گرفتند و به سلول زندان انداختند . زمانیکه در را پشت سرش بستند ، کلاریتا خودش را بر زمین انداخت و پلیس هم به خواهش او ، برای اینکه نگاهی به محل گاز گرفتگی روی بازویش بیاندازد ، ترتیب اثری نداد . تنها توضیحی که کلاریتا در مورد این موجود نامرئی می توانست ارائه بدهد این بود که : این موجود شبیه به انسانی غول پیکر با چشمانی درست و ترسناک و لباسی گشاد و سیاه رنگ بود و هر وقت که قصد حمله داشت در هوا معلق می شد . پس از گذشت لحظاتی ، دختر دوباره شروع به داد و فریاد کرد و می گفت که آن موجود وحشتناک بازگشته است و از میان میله های زندان اورا مورد آزار قرار می دهد . پلیس که از این رفتار دختر ، خشمگین و در عین حال مضطرب شده بود ، در زندان را باز کرد و در ختر را در حالیکه با صدای بلند ، فریاد می کشید ، به سالن زندان راهنمایی کرد . در انجا پلیس آثار گاز گرفتگی های تازه ای را روی شانه و بازوی دختر مشاهده کرد . محل های کبودی به چیزی شبیه به آب دهان آغشته بود . مامورین با عجله رئیس زندان را مطلع کردند . پس از رسیدن رئیس پلیس و شهردار ، پزشک مخصوص دختر را معاینه کرد . نکته عجیب و شگفت آور ، اینجا بود که هیچکس قادر نیست تا پشت گردن و شانه خود را گاز بگیرد . کلاریتا بقیه شب را روی نیمکتی در جلوی اداره پلیس گذراند ، و آنقدر گریه کرد تا بالاخره خوابش برد . صبح روز بعد ، وقتیکه پلیس اماده شد تا او را به جرم ولگردی به دادگاه ببرد ، دختر دوباره شروع به داد و فریاد کرد . آن چیز نامرئی برگشته بود و پشت او را گاز می گرفت . دو پلیس قوی هیکل او را گرفتند و دیگری نیز دستهای او را نگه داشت . مامورین پلیس در برابر چشمان حیرت زده خود علائم گاز گرفتگی تازه ای را روی بازوها ، کفت دست و گردن دختر بیچاره دیدند . این حمله حداقل 5 دقیقه ادامه داشت تا اینکه دختر در اثر شدت درد از هوش رفت و روی زمین افتاد . پزشک مخصوص زندان دوباره او را معاینه کر و با تعجب سر خود را به نشانه پاسخ منفی تکان داد . زیرا هیچ گونه آثار غش یا صرع در وی دیده نمی شد . محل های دندان گرفتگی واقعی بودند . پزشک بلافاصله شهردار و اسقف اعظم را خبر کرد . تقریبا 30 دقیقه قبل از رسیدن آنها دختر به هوش آمد . آثار گازگرفتگی روی بازوهایش ورم کرده بود و کف یکی از دستهایش نیز کبود و متورم شده بود . زمانیکه شهردار و پزشک مخصوص او را به بیمارستان زندان می بردند ، کلاریتا شروع به جیغ . داد کرد و گفت که ان موجود نامرئی دوباره به او حمله کرده است و اینبار او تنها نبود ، بلکه یک موجود چشم درشت دیگر نیز به کمکش آمده بود . شهردار بعدا تاکید کرد که علائم کبودی در اطراف گردن و سر انگشتان دختر دیده شد .سفر پازنده دقیقه ای به بیمارستان زندان ، برای شهردار مانیل ، پزشک مخصوص ، خود دختر و راننده اتومبیل یک کابوس وحشتناک بود . اما این حملات یکباره متوقف شدند و کبودی ها و محل دندان گرفتگی ها به تدریج از بین رفت و دیگر هیچگاه چنین حادثه ای برای وی پیش نیامد . پس از این ماجرا شهردار اظهار داشت که : « برای این واقعه شگفت آور هیچ توجیه قابل قبولی وجود ندارد » مارینا لارا(Mariana Lara)پزشک مخصوص نیز در اینباره گفت : «هر بار که حمله شروع میشد ، من از حیرت بر جای خود خشک می شدم »

نظر فراموش نشه لطفا 

سينا بازدید : 34 یکشنبه 16 تیر 1392 نظرات (0)

میازار موری که دانه کش است… در مورد مورچه ای که دانه همراه اش نیست چیزی صادر نشده می توانید بیازارید…!!!

***********************

تلویزیون داره سیرک نشون میده که چهارتا گاو میان از رو طناب میپرن و میرن! مامانم یه نگاه به تلویزیون میندازه و بعدش یه نگاه به من! میگه : اینا گاو تربیت کردن ما هنوز تو تربیت تو موندیم…!!!

***********************

جاتون خالی دیشب رفته بودم شهر بازی و فقط به یه نتیجه رسیدم: توی شهر بازی تو بعضی از این وسایل بازیش باید یه دکمه ی “غلط کردم” هم بزارن…!!!

***********************

تا حالا دقت کردی وقتی کباب با برنج میخوریم 90% حواسمون به اینه که هردوتاش باهم تموم شه..!!

! ***********************

تا حالا دقت کردین لذتی که در پرت کردن شلوار گوشه اتاق هست، تو زدنش به چوب لباسی‎ ‎نیست …!!!

***********************

 

ََبابام اومده تو اتاقم میگه: اینترنت قطعه؟؟؟ میگم: نه چرا قطع باشه!؟ میگه: آخه دیدم داری درس میخونی…!!!

سينا بازدید : 27 یکشنبه 16 تیر 1392 نظرات (0)

:: یه بارم ما یه دونه هندونه خوردیم در حدی که کم مونده بود پوستش سوراخ شه ! فرداش رفتگر محلمون در زد و گفت : اگه دیگه بااین پوست هندونه کاری ندارین من ببرمش :

:

:: یکی از دردناک ترین اتفاقاتی که تو خرداد ماه می افته شیرین شدن گوجه سبزه ! :: :

:

ﺑﺎﺑﺎ : ﻣﻨﻮ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻯ ﻳﺎ ﻣﺎﻣﺎنُ ؟ ﭘﺴﺮﺑﭽﻪ : ﻫﺮ ﺩﻭ ﺗﺎﺗﻮنُ ﺑﺎﺑﺎ : ﺍﮔﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺮﻩ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺗﻮ ﻛﺠﺎ ﻣﻴﺮﻯ ؟ ﺑﭽﻪ : ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺑﺎﺑﺎ : ﺧﻮﺏ ﺍﻳﻦ ﻳﻨﻰ ﺗﻮ ﻣﺎﻣﺎﻧﻮ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻯ ﺩﻳﮕﻪ ﺑﭽﻪ : ﻧﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎﺑﺎ : ﺍﮔﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺮﻩ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺗﻮ ﻛﺠﺎ ﻣﻴﺮﻯ ؟ ﺑﭽﻪ : ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺑﺎﺑﺎ : ﭼﺮﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ ؟؟؟ ﺑﭽﻪ : ﭼﻮﻥ ﻗﺒﻼً ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺑﻮﺩﻡ )) ﺑﺎﺑﺎ :: :

:

: یک شباهت اساسی بین مهندس های کامپیوتر و دکترها هست! و اونم اینه که از هر چی سر در نمیارن می گن ویروسه! ::

::

یه مثل جدید هست که میگه : حق ﺑﻪ حقدﺍﺭ ﻧﻤﯽﺭﺳﻪ ﺣﻖ ﺑﻪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ، ﺷﺎﻧسدﺍﺭ ، ﭘﺎﺭﺗﯽ ﺩﺍﺭ ، ﮔﺮﺩﻥ ﮐﻠﻔﺖ ﺩﺍﺭ ﻣیرﺳﻪ ! ::

:

: یه بار بابام گفت برو چایی بریز منم گفتم تو نزدیک تری به آشپزخونه. برو بریز بیار بخوریم پاشد رفت اون سر پذیرایی نشست گفت حالا تو نزدیک تری. برو بریز بیار بخوریم.

::

:: عشق وقتی بشود دات کامی حاصلش نیست بجز ناکامی نتیجه گیری : برید عشق های دات ای ار ی پیدا کنید !

::

:: میگن تو قیامــت تک تک دیوارها و مبل ها و فرش هایی که بهشون دماغ مالیدی میان شهادت میدن ﺣﺎﻻ ﺩﻳﮕﻪ ﺧﻮﺩ ﺩاﻧﻴﺪ !

 

:: :: آقایون عزیزی که اعتقاد دارید لوازم آرایش تحریم میشه کلی می خندید…! به اینم فکر کردید که این قرص و پودرهای بدنسازی تحریم بشه کی باید بخنده؟

 

  :: بدیه هدفون اینه که هروخت میزنم به گوشم با نگا کردن به چشم اطرافیام احساس میکنم وارد یه بازیه کثیف شدم که خودم ازش خبر ندارم همش استرس میگیرم ::

:

: بعضی شبا که خوابم نمی بره، یه جوری که مغزم بشنوه می گم: خوب! برم یه کتابی بیارم بخونم… هیچی دیگه، اصلا بیهوش می شم!

::

:: لازم است گاهی تلفن را برداری، شماره کسی را که مدتها باش قهر بودی را بگیری گوشی را که برداشت، فحش بدهی، مبادا یادش رفته باشه که هنوز قهرید …! ::

 

:: مامانم باهام لج کرده می‌گه: از بس هر دختری نشونت دادیم یه ایرادی گرفتی اگه دختر مورد علاقت پیدا شد اسید می‌پاشم روش! :

:

:: ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﻋﻘﻞ ﺣﮑﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺍﺯ ﺧﺮ ﺷﯿﻄﻮﻥ ﺑﯿﺎﯼ ﭘﺎﯾﯿﻦ ،ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺐ ﺷﯿﻄﻮﻥ ﺷﯽ ! :: :

 

: بابام داشت به دوستش شنا یاد میداد گفت : حالا پاهای عقبتو تکون بده ! :

 

: :: شما یادتون نمیاد یه مسترابایی بود بصورت ذوزنقه خودش اینجا بود سوراخش نزدیک هسته کره زمین لامصب خیلی ازشون میترسیدم ::

 

:: چند روزه بدجور سرما خوردم دیشب مامانم میگه پسرم فردا نرو دانشگاه، عزیزم استراحت کن! منم نرفتم. هیچی دیگه از صب ساعت ۶ دارم کابینتا رو دستمال میکشم بعدش باید دیوارای آشپزخونه رو تمیز کنم الانم داره فرشای پذیرائی رو جمع میکنه که بشورم

سينا بازدید : 31 شنبه 15 تیر 1392 نظرات (0)

یــه بـار هـم مـاشـیـن و بـرداشـتـیـم و بــا بـچـه هـا رفـتـیـم بـیـرون…. حـالا صـدای ضـبـط تـا آخـر زیـاد هـمـه هـم داشـتـیـم مـی رقـصـیـدیـم تـو مـاشـیـن,خـلاصـه یـهـو یــه افـسـرِ جـلـومـون رو گـرفـت گـفـت بـزن بـغـل… مـنـم به بـچـه هـا گـفـتـم ادای ایـن بـچـه بـاحـالا و بـا مـعـرفـتـها رو در بـیـاریـن بـیـخیال شـه جـریـمـه نـکـنـه خـلاصـه پـلـیـسـه گـفـت ایـن چـه وضـع رانـنـدگـیـه؟ مـاشـیـن بـایـد بـخـوابـه پـارکیـنـگ!!! یــهـو مـنـم کـف و تـف قـاطـی کـردم گـفـتـم مـیـدونـی مـن کـیـم؟؟؟ اصـلا حـواسـت هـسـت بـا کـی داری حـرف مـیزنـی؟ بـگـم کـیـم ؟؟؟ بــــــگـــــم؟؟؟ رفیـقام هـم اومـدن جـلـو دهـنـمـو گـرفـتـن گـفـتـن بـیـخـیـال نـگـو بـهـش گـنـاه داره اخــراج مـیـشه…. افـسـره هـم رنـگشـو بــاخـت و آب دهـن قـورت داد گـفـت: نـه نـمـیـدونـم, بـبـخـشـیـد شـمـا کـی هــسـتـیـن؟؟؟ مـنـم بـا یـه صـدای خـسـتـه بـش گـفـتـم: مــن یــه پــرنــدم ,آرزو دارم تـــو بــاغــم بــاشــی…مــن یــه خــونــه ی سـرد و تــاریــکــم… (بـچـه هـا هـم دس مـیـزدن) هـیـچـی دیـگ هـمـگـی دور هــم بـا افـسـره کـلـی خـنـدیـدیـم و گـفـت بـاهـاتـون کـلـی حـال کـردم بـچـه هـای بـاحـالـی هـسـتـیـن آخـر سـر هـم ۵۰ تـومـن جـریـمـه شـدیـم و مـاشـیـن هـم رفـت پـارکـیـنـگ و بــانـدهـاش هـم بـاز کـرد و خــودمـون هـم بـردن تست اعـتـیـاد دادیـم و هــمـه چــی بـه خـیـر و خـوشـی تـمـوم شـد!!!!

 

سينا بازدید : 50 شنبه 15 تیر 1392 نظرات (0)

امروز گوشي پسر داییم رو بدون اين که بفهمه برداشتم و اسمم رو به "20009022" تغيير دادم. بعد با گوشي خودم اين پيامک رو براش فرستادم: " مشترک گرامي، به عرض ميرساند شما در قرعه کشي همراه اول ، برنده يک دستگاه خودروي mazda 3 شده ايد. ضمن عرض تبريک لطفا جهت دريافت جايزه عدد (یه عدد ده رقمی)را به همين شماره بفرستيد. هيچکس تنها نيست. همراه اول " بنده خدا از ظهر تا حالا بالای بیست بار اون کد(عدد ده رقمی) رو داره برام میفرسته و من هر دفعه بهش جواب میدادم: " مشترک گرامی کد ارسالی شما صحیح نمیباشد. لطفا مجددا ارسال فرمائید" ... الان اس داده : دهن مارو سرویس کردی همراه اول!! منم اس دادم: مشترک گرامی حالا که فحش میدهید مزدا که سهل است دسته بیل هم بهتون نمیدیم!!!!

سينا بازدید : 31 شنبه 15 تیر 1392 نظرات (0)

ته دیگ طلایی رنگ خوشمزه هم نشدیم دو نفر سرمون دعوا کنند

شلغمم نشدیم یکی کوفتمون کنه خوب شه…..!!

ویرگول هم نشدیم هر کی بهمون رسید مکث کنه

قره قوروتم نشدیم دهن همه رو آب بندازیم

خربزه هم نشدیم هر کی می خورتمون پای لرزش هم بشینه

موبایل هم نشدیم ، روزی هزار بار نگامون کنی

پایان نامه هم نشدیم ازمون دفاع کنن

آهنگ هم نشدیم ، دو نفر بهمون گوش کن

مانیتور هم نشدیم ازمون چشم بر ندارن……!!!!!

به استاد میگم استاد شما که ۹ دادی حالا این یه نمره هم بده دیگههههههههه ، یک نگاه عاقل اندر دیوانه کرد دست گذاشته رو دوشم میگه برو درس بخون پسرم ، استادم نشدیم شخصیت کسی رو خورد کنیم

کیبورد هم نشدیم ملّت به بهانه تایپ یه دستی به سر و کلمون بکشن…..

کلاه هم نشدیم ملت رو سرگرم کنیم ای خدااااااا!

بختک هم نشدیم بیفتیم رو ملت

تام و جری هم نشدیم زندگیمون سرتاسر هیجان باشه

نون هم نشدیم یکی از روی زمین ورداره بوسمون کنه 

ای کی یو سان هم نشدیم تف بمالیم کف کلمون ، همه چی حل شه

مهر جانماز هم نشدیم بوسمون کنن

فلش مموری هم نشدیم حافظه مون زیاد باشه

معادله هم نشدیم ، کلی آدم دنبال این باشن که بفهمنمون و حداقل دو نفر درکمون کنن

کتابم نشدیم حداقل دوست مهربان بشیم

علف هم نشدیم حداقل به دهن بزی شیرین بیایم

عروسک هم نشدیم یکی بغلمون کنه

شارژر هم نشدیم بقیه رو شارژ کنیم

توپ فوتبالم نشدیم ۲۲ نفر بخاطرمون خودکشی کنن

گلدونم نشدیم یکی یه گل بهمون بده

کبری هم نشدیم تصمیماتمون رو تو کتاب ها بنویسن

کزت هم نشدیم آخرش خوشبخت شیم

سينا بازدید : 34 شنبه 15 تیر 1392 نظرات (0)

تصاویری که مشاهده می کنید مربوط به یک زن ۵۲ ساله با نام “دنیس انر” می باشد ، دنیس در ۲۷ آگوست ۱۹۵۸ در میشیگان امریکا به دنیا آمد و در کودکی علاقه زیادی به گربه داشت و زمانی که به سن نوجوانی و جوانی رسید علاقه شدیدی به ببر پیدا کرد. وی در حال حاضر ۵۲ سال دارد و به علت جراحی های بسیار زیاد و سنگین چهره عجیب و وحشتناکی پیدا کرده است میتوان گفت به دلیل غلاقه زیاد دنیس به ببر وی این عمل ها را انجام داده است تا خود را کاملا شبیه یک ببر کرده باشد.

سينا بازدید : 45 چهارشنبه 12 تیر 1392 نظرات (0)

افراد برای داشتن آرامش در سفرها همیشه از هتل استفاده می کنند و غالبا به دنبال بهترین هتل می گردند تا چند روز سفر را در بهترین شرابط و درراحتی بگذرانند. هتل”تعطیلات ترسناک” در شمال لندن این روزها به تازگی گشایش یافته است ولی هنوز کسی جرات نمی کند شبی را درون اتاقهای این هتل بگذراند و معمولا صبح ها همه اتاق را کرایه و در نزدیکی غروب آن را ترک می کنند. این هتل از پایه برای ترساندن مسافرین ساخته شده و به همین علت به ترسناک ترین هتل انگلستان و دنیا تبدیل شده است. هیچ سرویس درستی در آن وجود ندارد و تمام کارها را مسافرین باید خودشان انجام دهند. همچنین سکوتی وهم انگیز در راهروهای این هتل همیشه وجود دارد. اتاق ها در این هتل با نهایت دقت از ترسناک ترین فیلم ها ساخته شده است و به همین علت هر بخشی از آن دارای سبک خاص خود است. دیوارهای پر شده با نقاشی های عجیب، وجود عروسک های ترسناک و … در این هتل حتی تلویزیون نیز تنها فیلم های ترسناک پخش می کند.

 

 

 

 

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    از بودن در وبلاگ من لذت برديد؟؟
    عكس كارتوني

    لينك براي دانلود


    آمار سایت
  • کل مطالب : 38
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 30
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 29
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 39
  • بازدید ماه : 39
  • بازدید سال : 365
  • بازدید کلی : 8,381